این حقیر بنا به وظیفه شخصی و به دستور ولی فقیه مبنی بر اینکه ‹‹ رفتن به جبهه واجب کفائی است ›› به جبهه عزیمت نمودم . امید است که بتوانم ذره ای از دین خود را به خانواده های معظم شهدا، مفقودین ، جانبازان و مصدومین گازهای شیمیایی ادا کنم . به خانواده های معظم ایثارگران عرض می کنم طبق فرمایش حضرت امام حسین(ع) که فرمودند:«مصیبتها کلیدهای اجر و ثواب هستند» در برابرمشکلات صبرو شکیبائی نمائید . از کسبه و بازارایها می خواهم که از گرانفروشی ، کم فروشی و احتکار خودداری نمایند.از دانش آموزان و دانشجویانی که توان حضور در جبهه را ندارند می خواهم که در سنگر دانش و علم که آنهم نوعی جنگ بادشمن است تلاش و سعی خود را بنمایند . از خانواده ، دوستان ، معلمان و مربیان و پایگاه حضرت سجاد(ع) که در تربیت این حقیر تلاش نمودند حلالیت می طلبم .شهید:سعیدپایان.نام پدر:یحیی.شهادت:11/2/67عملیات:پدافندی-جزیره مجنون
(لطفا پس از دیدن نظر بدین)
تابستان سال 65 بود که در جزیره مجنون مستقر بودیم عراق پاتک های شبانه زیادی می زد ؛ در یکی از پاتک ها که در حال مقابله و درگیری سنگین با دشمن بودیم متوجه مصطفی شدم که ذکر یامهدی از لبهای او قطع نمی شد ؛ ترکش خمپاره به سر او اصابت کرد و باز هم ذکر یامهدی را تکرار می کرد چند متری دیگر که آمدیم ترکشی دیگر آمد و نیمی از صورت او را با خود برد ... (شهید مصطفی اخوان)؛ به نقل از سید مرتضی مدینه
فرمانده سپاه شهرضا تصمیم گرفت یک ماشین در اختیار سید جمال طباطبائی قرار دهدتا مواقعی که مرخصی می آید با توجه به وضعیت جسمانیش برای انجام کارهای روز مره و رسیدگی به امور جبهه از آن استفاده کند. سید جمال طباطبائی که نمی خواست باری بر دوش سپاه تحمیل کند ، ابتدا نپذیرفت و طفره رفت.وقتی با اصرار قرار شد یک ماشین تحویل او بدهند ، خودش یک ماشین مستعمل و از رده خارج را انتخاب کرد ، این ماشین اکثراًخراب بود و آقا جمال معمولا آن را دستکاری می کرد تا چند مترراه برود ، هرچه کردند ماشین او را تعویض کنند نپذیرفت و می گفت همین خوب است یک روز ماشین آقا جمال را مخفی کرده به او گفتند خراب و در تعمیرگاه است ، چند روز این ماشین را سوار شوید با این بهانه توانستند ماشین بهتری به او بدهند.(شهید سید جمال طباطبائی)؛به نقل از آیت ا... رجائیان)
اوایل ورودمان به سپاه ، در پادگان شهرضا یک دوره آموزشی برای ما گذاشته بودند،در این دوره با سید جمال طباطبائی آشنا شدم.چهره صمیمی و دوست داشتنی داشت. بین نیروهای آموزشی به یک پاسدار فعال ، مخلص، شجاع،وکم حرف معروف و مشهور بود.یک شب که برای ما رزم شبانه گذاشتند ، از ناحیه پا مجروح شد ، من که در چند قدمی او بودم صحنه را دیدم و مشاهده کردم نمی تواند راه برود ولی او خم به ابرو نیاورد گفتم طباطبائی بگو که مجروح شده ای و نمی توانی راه بروی ، او اعتنائی نکرد و با اراده ای شگفت تا آخر رزم شبانه را ادامه داد.(شهد سید جمال طباطبائی)؛به نقل از حسنعلی بصیرت
در عملیات رمضان داخل قرار گاه بودیم که گفتند تعدادی از بچه های شهرضا از جمله فرمانده آنها مجروح شده است.سراغ او رفتم دیدم نامش آقا جمال طباطبائی است و از ناحیه سر به شدت مجروح شده است . این نخستین آشنائی من با آقا جمال بود .بعد از این که تیپ44قمربنی هاشم را تشکیل دادیم ، شنیدم او دوباره به جبهه برگشته در حالی که در اثر ترکش یک طرف بدنش کاملا فلج شده است او را به تیپ دعوت کردم و در جلسات از نظرهای صائب او و در عملیات از روحیه عالی و شجاعت بی نظیر او بهره می بردیم در سخت ترین شرایط همانند پدری بالای سر فرزندانش بود ، وقتی با آن وضعیت جسمانی خود را در وسط معرکه و مهلکه قرار می داد ، نیروها جانفشانی می کردند ، او محبوب قلوب بود.(شهید سید جمال طباطبائی)؛به نقل از حاج کریم نصر
سنگر پشتیبانی