سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رهبری فرمودند:به او غبطه میخورم؟!!

چهارشنبه 91 آذر 8 ساعت 1:54 عصر

 

منتظران شهادت شهرضا

 

بنیاد شهید بوسنی را راه انداخت/ آقا به او گفتند سلام من را به اصحاب سیّدالشهداء برسان-سید محمد حسین نواب به شهریور ماه 1345 در شهرضا (استان اصفهان) متولد شد. پدرش از شاگردان حضرت امام به شمار میرفت.محمد حسین در سال 1361 تحصیلات دبیرستان را ناتمام گذاشت و جهت تحصیل راهی حوزة علمیه قم گردید. او ابتدا در مدسه شهیدین (حقانی سابق) مشغول به تحصیل شد و پس از گذشت یک سال به عنوان بسیجی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. در سال های بعد با رشد تحصیلات حوزوی در قالب نیروی رزمی و تبلیغی تا پذیرش قطعنامه در جبهه ها حضوری فعال داشت.

 به دلیل حضور مدام در جبهه های نبرد امکان ادامه تحصیل در مدرسه شهیدین از او سلب شد![ این هم از سوابق جهادی مدرسه شهیدین] از این رو به مدرسه حضرت آیت الله جوادی آملی منتقل شد و تا پایان عمر شریف خویش جزء طلاب مدرسه سعادت محسوب می شد. او تحصیلات خود را در زمینه های فلسفه، قرآن، علوم و معارف اسلامی زیر نظر حضرت آیت الله جوادی آملی ادامه داد. محمد حسین به زبانهای عربی و انگلیسی تسلط کامل داشت و نیز به زبان بوسنیایی در حد گفتگو و تفاهم کامل مسلط بود. از آغاز هجوم قرون وسطایی قصابان صرب به سرزمین اسلامی بوسنی و هرزگوین برای انجام خدمات فرهنگی و امداد رسانی به آن دیار جنگزده شتافت .

 وی همچنین به عنوان خبرنگار روزنامه کیهان در بوسنی و هرزگوین به خدمت مشغول بود.سرانجام سیدمحمدحسین نواب در شهر موستار بوسنی ، توسط جلادان کروات ربوده شد و پس از تحمل شکنجه های فراوان ، به تاریخ 8/6/1373 تیرباران گردید.

 مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در پیامی به مناسبت شهادت این طلبه بسیجی مرقوم فرمودند:

 « شهادت طلبه بسیجی سرافراز حجت الاسلام سیدمحمد حسین نواب برای ملت ایران که حضور خود را در اقصی نقاط جهان برای دفاع از حق و حقیقت با چنین حوادث برجسته ای به اثبات می رسانند مایه افتخار و سربلندی است

 



قلم نگار : منتظران شهادت | بیسیمچی [ قلم]

چهره های نورانی

شنبه 91 آبان 13 ساعت 4:57 عصر

 ما شوشتر مستقر بودیم ،هواپیما مرتبا دزفول را بمباران می کرد ، در حال تخلیه آب تانکر بودیم که چند نفر از دوستان با هم شوخی می کردند،به همدیگر می گفتند چهره ات نورانی شده شهید میشوی ها،در همان حین بود که هواپیما های عراقی سر رسیدند و منطقه ما را بمباران کردند،که آن برادران شهید شدند.شهدای شهرضا؛به نقل از حاج حیدر مصدقیان



قلم نگار : منتظران شهادت | بیسیمچی [ قلم]

ما قیم انقلاب نیستیم

دوشنبه 91 آبان 8 ساعت 9:41 عصر

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که با ایشان آشنا تر شدم،تا یک هفته قبل از شهادتش هرگاه جلسه ای داشتیم،یا بحثی پیش می آمد که یکی از افراد یا جمع نظر خاصی در خصوص موردی که جنبه کلّی یا ملّی داشت،ایشان خیلی آرام ولی محکم پاسخ می داد((ما قیم انقلاب نیستیم،ما خدمتگزار انقلابیم))هرچه ولایت تشخیص داد و به ما ابلاغ شد،همان را بدون هیچ شکی انجام می دهیم،به هرصورت سخن دائمی و تاکید ایشان این بود.(شهید سید محسن صفوی) ؛ به نقل از حاج عباس هدا

 



قلم نگار : منتظران شهادت | بیسیمچی [ قلم]

هم قد و هم وزن

چهارشنبه 91 مهر 26 ساعت 10:56 صبح

اوائل پیروزی انقلاب نیروهای سپاه به مدارس می آمدند ،تا با آموزش های ورزشی توان جسمی دانش آموزان را ارتقاء دهند،روزی حاج ابراهیم همت که مسئولیت روابط عمومی سپاه شهرضا را برعهده داشت ، به مدرسه ما آمد بچه ها را در حیاط مدرسه پخش کرد و گفت دونفره آفتاب و مهتاب کنید(حلقه کردن دستها از پشت با یکدیگر و یک به یک کشیدن) من که قد بلندی داشتم و سوم راهنمائی بودم یک گوشه بلاتکلیف ایستاده بودم که حاج ابراهیم گفت چرا ایستادی گفتم کسی نیست ، گفت ایراد ندارد بیا با یکدیگر انجام می دهیم ، و اون روز من و حاج ابراهیم باهم آفتاب مهتاب کردیم....(سردار شهید حاج محمد ابراهیم همتبه نقل از سید مرتضی مدینه

 

 



قلم نگار : منتظران شهادت | بیسیمچی [ قلم]

ذکر یا مهدی...

پنج شنبه 90 اسفند 18 ساعت 12:18 عصر

تابستان سال 65 بود که در جزیره مجنون مستقر بودیم عراق پاتک های شبانه زیادی می زد ؛ در یکی از پاتک ها که در حال مقابله و درگیری سنگین با دشمن بودیم متوجه مصطفی شدم که ذکر یامهدی از لبهای او قطع نمی شد ؛‌ ترکش خمپاره به سر او اصابت کرد و باز هم ذکر یامهدی را تکرار می کرد چند متری دیگر که آمدیم ترکشی دیگر آمد و نیمی از صورت او را با خود برد   ... (شهید مصطفی اخوان)؛ به نقل از سید مرتضی مدینه



  • اصل کلام: خاطرات
  • قلم نگار : منتظران شهادت | بیسیمچی [ قلم]

    ماشین خراب...

    پنج شنبه 88 بهمن 29 ساعت 4:10 عصر

    فرمانده سپاه شهرضا تصمیم گرفت یک ماشین در اختیار سید جمال طباطبائی قرار دهدتا مواقعی که مرخصی می آید با توجه به وضعیت جسمانیش برای انجام کارهای روز مره و رسیدگی به امور جبهه از آن استفاده کند. سید جمال طباطبائی که نمی خواست باری بر دوش سپاه تحمیل کند ، ابتدا نپذیرفت و طفره رفت.وقتی با اصرار قرار شد یک ماشین تحویل او بدهند ، خودش یک ماشین مستعمل و از رده خارج را انتخاب کرد ، این ماشین اکثراًخراب بود و آقا جمال معمولا آن را دستکاری می کرد تا چند مترراه برود ، هرچه کردند ماشین او را تعویض کنند نپذیرفت و می گفت همین خوب است یک روز ماشین آقا جمال را مخفی کرده به او گفتند خراب و در تعمیرگاه است ، چند روز این ماشین را سوار شوید با این بهانه توانستند ماشین بهتری به او بدهند.(شهید سید جمال طباطبائی)؛به نقل از آیت ا... رجائیان)



  • اصل کلام: خاطرات
  • قلم نگار : منتظران شهادت | بیسیمچی [ قلم]

    رزم شبانه با پای مجروح

    پنج شنبه 88 بهمن 29 ساعت 4:9 عصر

    اوایل ورودمان به سپاه ، در پادگان شهرضا یک دوره آموزشی برای ما گذاشته بودند،در این دوره با سید جمال طباطبائی آشنا شدم.چهره صمیمی و دوست داشتنی داشت. بین نیروهای آموزشی به یک پاسدار فعال ، مخلص، شجاع،وکم حرف معروف و مشهور بود.یک شب که برای ما رزم شبانه گذاشتند ، از ناحیه پا مجروح شد ، من که در چند قدمی او بودم صحنه را دیدم و مشاهده کردم نمی تواند راه برود ولی او خم به ابرو نیاورد گفتم طباطبائی بگو که مجروح شده ای و نمی توانی راه بروی ، او اعتنائی نکرد و با اراده ای شگفت تا آخر رزم شبانه را ادامه داد.(شهد سید جمال طباطبائی)؛به نقل از حسنعلی بصیرت



  • اصل کلام: خاطرات
  • قلم نگار : منتظران شهادت | بیسیمچی [ قلم]

    فرمانده جانباز

    چهارشنبه 88 مرداد 28 ساعت 12:53 عصر

    در عملیات رمضان داخل قرار گاه بودیم که گفتند تعدادی از بچه های شهرضا از جمله فرمانده آنها مجروح شده است.سراغ او رفتم دیدم نامش آقا جمال طباطبائی است و از ناحیه سر به شدت مجروح شده است . این نخستین آشنائی من با آقا جمال بود .بعد از این که تیپ44قمربنی هاشم را تشکیل دادیم ، شنیدم او دوباره به جبهه برگشته در حالی که در اثر ترکش یک طرف بدنش کاملا فلج شده است او را به تیپ دعوت کردم و در جلسات از نظرهای صائب او و در عملیات از روحیه عالی و شجاعت بی نظیر او بهره می بردیم در سخت ترین شرایط همانند پدری بالای سر فرزندانش بود ، وقتی با آن وضعیت جسمانی خود را در وسط معرکه و مهلکه قرار می داد ، نیروها جانفشانی می کردند ، او محبوب قلوب بود.(شهید سید جمال طباطبائی)؛به نقل از حاج کریم نصر



  • اصل کلام: خاطرات
  • قلم نگار : منتظران شهادت | بیسیمچی [ قلم]

    <      1   2      

    سنگر پشتیبانی

    شهید محمد علی شاهپیری
    شهید محمد حسن آزادی
    شهید ابراهیم مهدیان
    شهید احمد محمودی
    شهید مجتبی ترابی
    شهید فتحعلی صالحی
    شهید محمد رضا آقاسی
    شهید احمد چوقادی
    در آستانه سالگرد شهید همت
    خبر از شهادت
    آخرین شب
    [عناوین آرشیوشده]